غروب لب ساحل

قدم زدن  روی ماسه ها غروب کنار ساحل  با چشمان بسته

با یک موسیقی زیبا

با یه باد خنک که صورتت را نوازش میکنه 

صدای مرغابی ها که انگار با ادم حرف میزنند

موج دریا ارام پاهایت را لمس میکند براستی چرا انقدر تو زیبایی 

چرا غروب ک میشود حال دیگری دارم یه حس وصف نشدنی 

انگار منتظر یه قایق هستم پس چرا نمیاد 

خب چه اشکالی دارد یک قایق کاغذی درست میکنم اره کمی خنده دار است ولی من سوار قایق کاغذی میشوم 

میخام برم اون دور دورا میخام هم صحبت ماهی ها شم 

میخام با موج دریا عشقبازی کنم 

دریا  میشود من هم مثل ماهی ها تو عمق قلبت زندگی کنم؟

دریا میشه منو تو آغوشت بگیری؟

‌وای که توهم منتظر یک آغوش بودی قول میدهم هروز به دیدنت بیام 

هروز پاهای مرا با موج زیبایت لمس کنی 

هروز مرا ببری تو عمق قلبت هم صحبت ماهی ها شم

هروز ب دیدنت میام تا پا برهنه روی ماسه هایت قدم بزنم 

حالا فهمیدم که چرا بعضی وقتها طوفانی میشوی تو هم دلت گاهی میگیرد

توهم گاهی دلت یک هم صحبت میخاد برای نوازش کردن

من هم گاهی دلم طوفانی میشود ولی کنار تو ارومم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد